خانوم پاف

یک روز

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۰۰ ب.ظ

امروز اگر کلوچه بیمار نبود می رفتم بیرون .

جاهایی هست که میخواهم از نزدیک ببینم .

شاید خانه مقدم یا یک باغ موزه . 

به هوای این که شانه به شانه ام قدم می زنی ، چشم از سنگفرش و حوض و آجر های قدیمی اش بر ندارم . هی بگویم قشنگه ! و تو بگویی ؛ اوهوم ، خیلی ! 

یا از شلوغی بازار عکس و گزارش بگیرم و بنویسم، انگار قرار است همین فردا صبح تیتر اول روزنامه ای که میخوانی بشود . 

برویم کافه ، به جای چای، آب هویج خنک سفارش بدهم . بعد آدم های پشت میز ها را برانداز کنم که کدامشان همانی هست که ظاهرش نشان می دهد ?!

و سعی کنم حدس بزنم که تو ، این روز ها چقدر مرا باور می کنی ...

مترو سوار شویم و ایستگاهی که هیچوقت مقصدمان نبوده پیاده شویم . انگار خانه همان نزدیکیست و من هنوز یک عالم وقت دارم . 

شب برویم تیاتر . ردیف سوم بنشینیم و پای نمایشنامه ی درام اشک بریزم و فین فین کنم . بغلم کنی و بگویی ؛ "بسه دختر ، دستمال کاغذی مون تموم شد ! "

من هق هق کنم و دستم را بگیری و ؛ "پاشو بریم خونه پاف ... "

پیاده برگردیم خانه و

آنقدر خسته باشم که ......

...

کلوچه کمی بهتر شده و من تمام این مسیر را رفتم و برگشتم ...


نوشته بودم در ۸ اردیبهشت ۹۴

با اندکی تغییر 


۹۴/۰۶/۱۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
خانوم پاف

نظرات  (۱)

خیلی خوب این متن...
پاسخ:
مممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">