خانوم پاف

۲۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

دو روز پیاپی سردرد دارد.

سردرد که باشد ، حوصله میرود توی کمد لابلای کامواهای زمستانی

 خودش را مخفی میکند . 

ناز کسی را نمی‌کشد اما خودش یک دنیا ناز میکند . 

به دست و پایش نمی پیچم  و برایش کمی گل گاو زبان دم میکنم . 

دستش را میگیرم توی دستم و کنار گوشش یواش میگویم :

 آروم باش ....

یک نیشگون سفت از بازویم میگیرد و میگوید : برو دختر 

هرچی می‌کشم از دست تو می‌کشم !




خانوم پاف
۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳ نظر

تو نیستی

و من به شدت دلتنگت هستم .

گل ها را آب میدهم ،

و چراغ خانه مان را روشن می‌گذارم . 

مبادا وقتی بیایی

نبودنم تو را دلتنگ کند . 


خانوم پاف
۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر

وقتی کسی را برای اطمینان خودت می آزمایی 

قطعا تحمل شکست خوردنش را داشته ای 

این شرط عقل است . 


عاشق ازین خبط ها نمی کند  جان دلم ! 

خانوم پاف
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۵ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۶ نظر

باید به چیز هایی که آموخته ام عمل کنم ،

یاد گیری چیزهایی که نمیدانم  را به بعد از آن موکول میکنم .

خانوم پاف
۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

تابستان است 

مرداد ، گرم ، 

دلم تنگ است .

همسایه ی جدیدمان حلوا خیرات کرده .

از صبح دلم چیزهای شیرین میخواست .

هندوانه ی شیرین ، هویج پلوی شیرین ، حلوای شیرین ....

هر زمان شیرینی هوس میکنم یعنی دلم بد جور گرفته 


شاید از این خانه بروم 

از این شهر حتی 

نکند مجبور شوم از خودم هم هجرت کنم ? 

ببین با چه روزهای کسل کننده ای گره خورده ام ... 


راستی 

شکلات داری ?

خانوم پاف
۲۲ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۱ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

چشمها را دوست دارم .

همه چیز را یک جا در خودشان دارند .

انگار مستقیم وصل شده باشند به دل آدمها .


 گاهی هشدار میدهند ! 

مواظب باش 

صاحب من تو را ابله فرض کرده ! 


چشمها را دوست دارم . 

دروغ در ذاتشان نیست، 

اگر هم مجبورشان کنی در دم تو را لو میدهند ! 



خانوم پاف
۲۱ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

زهرا دوستم بود . دختر همسایه ی خانه ی بی بی ، هفت سال از من بزرگتر بود . دوستم داشت ،من هم دوستش داشتم . همسایه بودیم ، هم جنس ، هم سلیقه و هر دو تنها . 

بماند که سال ها بعد شد عروس خانواده اما زهرا برای من هنوز هم همان زهرای آن روزها بود . 

آن روز های کشدار ، سرگرمی های ما خیلی محدود بود . 

اصلا آن روزها همه چیزمان و بیشتر از آن همه چیز ، ما بودیم که محدود بودیم به حدودی که نمی فهمیدیمشان . 

تنها در خیال هایمان و آرزو هایمان و امید به روزهای خوبی که شنیده بودیم در راه است ، بال می زدیم .  

ما دخترکان خوبی بودیم . شاید اگر روزگارمان روزگار بهتری بود خوب تر هم می ماندیم . 

هر کداممان یکی دو نوار کاست داشتیم که میلیون ها بار با هم گوش کرده بودیم . کارت پستال هایی که به در و دیوار اتاقمان چسبانده بودیم و لباس هایی که به هم قرض می دادیم و چهل تکه هایی که زیر درخت های باغچه پهن میکردیم و بساط خاله بازی رویش میچیدیم . 


آن روزها کمتر بازی میکردیم . میگفت کار دارم  . 

بابا انتقالی گرفته بود و ما به زودی می رفتیم ۱۵۰۰ کیلومتر آن طرف تر از شهرمان . 

یک روز آمد و بسته ای به دستم داد و گفت "خدا کنه خوشت بیاد".

یک تابلوی قاب شده ی ۵۰ در ۵۰ .

تصویر دخترک زیبایی که چهره و دستانش نقاشی  و لباس ها و تزییناتش ماهرانه پولک دوزی شده بود .

دختر از دست هایش به صلیبی بسته شده و تیر بزرگی به قلبش فرو رفته بود . 

اشک از چشم و خون از قلبش جاری بود و این همه ی فهم طراح بود  از مفهومی که اسمش را گذاشته بود عشق  .!


 تابلو را دوست نداشتم . چشمهای دخترک سرد و بی روح بود و تصویری که از عشق روی پارچه نقش بسته بود وحشتناک . 

هیچ وقت آن را به دیوار اتاقم نزدم . حتی هیچ وقت دیگر نگاهش نکردم و حتی نمیدانم بعد ها مامان با آن تابلو چه کرد . 


برایش خیلی زحمت کشیده بود . بدون اجازه ی مادرش پارچه را داده بود به نقاش و دور از چشم همه ، وقتهایی که تنها بود سوزن دوزیش کرده بود . روزی هم که برای قاب گرفتنش رفته  و کمی دیر به خانه برگشته بود ، حسابی از خجالتش در آمده بودند . 

همه ی این ها را میدانستم اما طاقت نگاه کردن به چشمای دخترک توی تابلو را نداشتم . 

آرزو میکردم کاش زشت بود ، به جای داشتن آن دو تا چشم آهویی ، کور بود و به جای تیر عشق تیر مرگ به قلبش نشسته بود . 

سوزن دوزی های پر زرق و برق نمیتوانست جای برق نداشته ی چشمهایش را پر کند ، نگاهش یک چیزی کم داشت . 

چیزی که بعد ها فهمیدم اسمش آزادی ست  ... 



بخوانید در وبلاگ شیدایی 

خانوم پاف
۲۰ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۴ نظر

" تهران برای خنده هات لحظه شماری میکنه ...  " 


این یه جمله ی عاشقانه نبود ،

تعارف هم نبود ،

حتی تصویر یه خاطره هم نبود .    


این جور جمله ها رو میمیرم 

چون از نو بهم زندگی میدن 


پ ن 

 درست وقتی بر می‌گشتم خونه 

این اس ام اس  بهم زندگی داد 

مرسی دوستم بابت بودنت 

بابت خوب بودنت ...


خانوم پاف
۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۸ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۷ نظر

سوغات من ،

ازین سفر ،

برای تو ،

فقط یک خداحافظ بود .


برای شکستن من ،

همین  جمله 

بقدر کافی 

سنگین است 

....


خانوم پاف
۱۷ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

هیچ چیز سر جای خودش نیست 

جز تو

در قلبم 

خانوم پاف
۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۰۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

کتری که به قل قل افتاد ، شعله را خاموش کرد . 

چرخی زد و دامن گل گلی اش دور پاهایش رقصید . 

شیشه های کوچک را از داخل کشو بیرون آورد . 

یک لیوان آب جوش ، یک عدد هل سبز ، چند گلبرگ گل سرخ، یک تکه چوب دارچین ، کمی گل گاوزبان و اسطوقدوس ، چند پر بهارنارنج و کمی عسل ... 

نعلبکی را وارونه روی لیوان گذاشت تا با حرارت خودش دم بکشد .

لیوان را گذاشت روی میز و صندلی را کشید عقب و نشست . 

با انگشت اشاره دور تا دور نعلبکی را لمس می کرد .

انگشتش گرم و گرم و گرمتر می شد . 

چشمهایش بی رمق بود . خواب آلود و غمگین ....

با خودش فکر میکرد ، از همجواری آب و حرارت و طعم وعطر های دلپذیر ، انتظار چه معجزه ای میتواند داشته باشد ? 


از پشت میز بلند شد . 

یک لیوان بزرگ دیگر برداشت . 

باز هم آب جوش ، یک عدد هل سبز ، چند گلبرگ گل سرخ، یک تکه چوب دارچین ، کمی گل گاوزبان و اسطوقدوس ، چند پر بهارنارنج و کمی عسل ... 

صورتش را به لبه لیوان نزدیک کرد . 

از حرارت آب جوش لب هایش به گز گز افتاد . 

احتیاط کرد مبادا رد ماتیک صورتی اش لبه لیوان بنشیند . 

آهسته یک جمله ی کوتاه را زمزمه کرد . لبخند کوچکی زد و

 با سرعت نعلبکی را وارونه روی لیوان گذاشت . 


چند دقیقه بعد از نوشیدن دمنوشش ، لیوان دوم را روی میز مطالعه گذاشت . 

_ من میرم بخوابم . شب بخیر 

_شب بخیر 



خانه تاریک و ساکت بود . 

عینکش را برداشت . ته ریش زبرش را مالید و دهن دره ای کرد . 

چشمهایش بی رمق بود . خواب آلود و غمگین و خسته ... 

نگاهش که به لیوان افتاد تازه یادش افتاد چه بی اراده جواب داده ؛ شب بخیر 

یک نفس همه را سر کشید . 

 چیزی توی وجودش جاری شد . 


زن روی تخت خواب آرام خوابیده بود .

مرد بی سر و صدا بالای سرش آمد . 

صورتش را به صورت او نزدیک کرد . 

لب هایش به گز گز افتاد . 

آهسته یک جمله ی کوتاه را زمزمه کرد . 

زن لبخند کوچکی زد و

مرد موهایش را بوسید .


بخوانید در وبلاگ شیدایی



خانوم پاف
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

خسته ام 

انگار بار خستگی تمام زنان تاریخ بر دوشم گذاشته شده 

بعضی خستگی ها کوچکند و سبک 

و بعضی سنگین و خرد کننده 

خستگی یک زن قوی 

به مراتب ویران کننده تر است 


خانوم پاف
۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱ نظر

" عادت وجود نداره

 هیچ چیز تکراری نیست

هیچ رفتاری عادت نمیشه،

مگر اینکه خودم بخوام 

 مگر اینکه باهاش کنار بیام "

حالا این میتونه هزار و یک دلیل داشته باشه 


خانوم پاف
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۲۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

_ چطور همه ش با هدفون یا هندزفری موزیک می‌شنوی ?


_همیشه چند تا نت هستن اون آخرا ، منتظرن بشنومشون !


_دیوانه ای 


_ شک نکن !

خانوم پاف
۰۷ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۴ نظر

میدونم میگی شعار نده 

میدونم میگی دوره این حرفا گذشته 

اما 

تو که میگی هندسه ی اندام زن .....

چیزی از جغرافیای قلبش میدونی ??? 


پ ن 

وقتی بعضی تمجید ها و تعبیر ها رو از ظرافت و زیبایی جسم زن میخونم ، نمیدونم باید خوشحال بشم یا غمگین ...


خانوم پاف
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۵ نظر

همیشه دلم برایت تنگ میشود 

همیشه 

هر لحظه 

که این محدوده ی زمان نبودن های توست 

دلم میخواهدت مدام 

 

 همیشه ندارمت 

اما راضی ام از تو  

بی شک 

همیشه نبودن 

بهتر از گاهی بودن و گاهی نبودن است 

 

تو همیشه نباشی هم  

من همیشه میخواهمت 



پ ن 

نوشته بودم در ۶ بهمن ۹۳

خانوم پاف
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر
بن سای 
به بهای اسارتش 
قیمتی شده 

گرانترین بن سای 
باز هم ارزان فروخته می شود ... 

خانوم پاف
۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

شب را به صبح می دوزم 

صبح را به شب 

این لحاف چهل تکه 

چرا

گرمم نمیکند 


پ ن 

نوشته بودم در  ۱۵ دی ۹۳

خانوم پاف
۰۵ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۲۶ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳ نظر

دستم 

به نوشتن نمی رود 

دستم 

به بافتن نمی رود 

دستم 

پی دلم رفت

و 

بر نگشت

خانوم پاف
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۲۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر

فکر میکنی 

اگه قرار باشه فقط ۷ نفر رو انتخاب کنم از میون همه ی آدمهای دنیا 

که بذارمشون توی قاب زندگیم ، 

تو نفر چندم خواهی شد ? 


خانوم پاف
۰۲ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۵ نظر

دل 

خوشی میخواهد 

دلخوشی هایم 

کوووووو ...

خانوم پاف
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۴۰ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر