خانوم پاف

استعفایی که پذیرفته نشد

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۱۵ ب.ظ

آدمها گاهی دوست دارند شرایطشان را عوض کنند

آدمها گاهی نیاز دارند شرایطشان را عوض کنند

آدمها گاهی مجبورند شرایطشان را عوض کنند

تغییر موضع و موقعیت بدهند ، از جایی به جای دیگر بروند ، از چیزی به چیز دیگر برسند و از آدمی به آدم دیگر تبدیل شوند .

ماهیت همه تغییر است اما وقتی کم می آوری ، مجبور میشوی !

آدمها گاهی کم می آورند ، برای همین است مثلا عده ای از  شغلشان استعفا میدهند ، عده ای از خانه ی پدری میروند و مستقل زندگی میکنند ، یا از شهرشان به شهر دیگر مهاجرت میکنند ، از همسرانشان جدا می شوند ، نام فامیل شان را عوض میکنند ، رشته ی تحصیلی یا دانشگاهشان را تغییر میدهند ، از اداره یا شرکتشان حکم انتقال یا ماموریت میگیرند ، با دوستی قطع رابطه میکنند، خانه شان را از این سر شهر به ان سر شهر میبرند ، حتی گاهی دیده ام آدمها دین و اعتقاداتشان را تغییر میدهند .

عده ای هم هستند این وسط از بودنشان استعفا میدهند ...

آدمها گاهی مجبورند کاری کنند که اصلا بلد نیستند ، دلشان نمیخواهد و حتی هیچوقت فکرش را نمیکردند روزی مجبور به انجامش شوند ...

به راستی آدمها موجوداتی طفلکی هستند .

...

...

...

متن استعفایم را نوشتم و گذاشتم روبروی چشمهایش

گفتم چه امضا کنی ، چه نکنی فرقی نمیکند . به هر حال من دیگر سر این پست مزخرف نمیمانم .

فوقش چه میکند مگر ؟ یا استعفایم را میپذیرد و من میروم جای دیگر ، جور دیگر مشغول میشوم و یا اخراجم میکند که باز همان است که من میخواهم .

میماند حق و حقوق و تسویه حساب که میدانم نمیدهد و من میبخشم به این سالهای حرام شده ...

مگر آدم چقدر میتواند جلوی مجبور شدنش را بگیرد !

برایش شرح کامل دادم

استعفا میدهم از هر چه مهر و مهربانی یک طرفه است .

از دوست داشتن های بی حساب و بی توقع ، از اطمینان و اعتماد ، از غصه خوردن برای لحظه های تلخ دیگری ، از گذشت های مکرر و بخشش های بیهوده .

از هر چیزی که بوی عاطفه و احساس و  دل بدهد ... دلتنگی ، دلبستگی ، دلدادگی ، دلواپسی ...

میخواهم از این من که وجودم را فرا گرفته و باعث آزارم شده دور شوم .

غذاهایم را دیگر خوشمزه نمیپزم ... اصلا خوب است مدتی آشپزی نکنم !

پیژامه ی مردانه میپوشم و روی مبل لم میدهم و چای داغ را هورت میکشم . موهایم را باز کوتاه میکنم .

کتابهای ممنوعه میخوانم و آهنگ های موردعلاقه ام را delet میکنم . کوچه بازاری قدیمی با ولوم 100 گوش میدهم گور بابای همسایه !

با شعر و جمله های قشنگ و حرفهای دوست داشتنی ام بدرود میگویم .نویسنده های محبوبم را میبوسم و میگذارمشان لای کتابهایشان تا خشک شوند و کارتون کارتون  میدهم دست سبزی فروش محل تا نعناع و ریحان بپیچد لای قصه هایشان ...

کسی چه میداند شاید همین فردا صبح دمپایی های صورتی ام را پوشیدم و رفتم و نان خریدم ، دو رو خاشخاشی !

دلم میخواهد شبها خرناس بکشم مثل قبل تر ها و کابوس ببینم و داد بزنم .

و اعصاب نداشته باشم برای دخترکم حتی یک شعر کوتاه بخوانم .

حرف نزنم و مشورت نه بدهم و نه بگیرم !

احوال پرسی تلفنی و اینترنتی و اس ام اس دوستانه و عاشقانه و  خوبم وعالی ام های دروغی را میریزم دور . اصلا به من چه که حال کی بد است و به کسی چه که حال من ... !

و اگر کسی گفت چه زن مهربانی هستم و چه خوشبخت ؛ این بار با پشت دست بکوبم توی دهنش .

این ها را گفتم و منتظر جواب روزگار لعنتی ماندم ...

فقط تا فردا وقت دارد استعفایم را بپذیرد وگرنه باز همان خری میشوم که بودم !!!


نوشته بودم در ۲۲ بهمن ۹۲ 


۹۴/۰۶/۰۸ موافقین ۲ مخالفین ۰
خانوم پاف

نظرات  (۱)

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی سایتتون خوبه مثل همیشه عالی
پاسخ:
خیلی خیلی مرسی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">