اولین دیدار _ اولین بوسه
يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ب.ظ
بازویم را که بوسید ، نفس عمیقی کشیدم و چشمهایم را باز کردم.
قلبم هنوز تند تند میزد.
هیچوقت فکرش را هم نمیکردم اولین قرارمان ، اینگونه باشد.
چقدر تلاش کرده بودم این سالها ، که دیداری نباشد ، و نشد.
او موفق شده بود.
او قوی تر از من بود.
گفتم : باز هم بیایم ?
دخترک گفت : نسخه ات را داشته باش ، اگر افزایش پیدا کرد ، دوباره بیا.
سوزن را توی سطل انداخت و من به جای بوسه ای که می سوخت نگاه کردم.
انسولین داشت پیروزمندانه در من پخش می شد ...
۹۴/۰۹/۲۹
از بس که این پست خوب بود و قشنگ سر دردم رو خوب کرد