خانوم پاف

۹ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

میدانم 

اینجا روز بروز کمتر خواهم نوشت .

من روز بروز بزرگتر می شوم 

و نوشتن از افکاری که به هیچ درد این دنیا نمیخورد 

برایم خسته کننده تر می شود. 

حالا کم کم دارم به معنای واقعی آدم بزرگ می شوم. 

گریزی نیست. 

ای کاش میتوانستم جایی روی دیوار  این دنیای بزرگ خاکستری ،  

 خطی  بکشم ،  

تا هر زمان که کسی از کنارش عبور میکند بگوید ، 

به گمانم یک مامان اینجا بوده. 


یک مامان بنفش. 


خانوم پاف
۲۶ دی ۹۴ ، ۰۲:۴۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

چند ماهه سعی کردم هیچ آهنگی ازش نشنوم. 

حالا که پلی کردم و داره می خونه ، 

تصور کن چه حالی دارم . 

اون صدای لعنتی 

با اون کلمات لعنتی 

انگار که بخوابونه توی گوشم و بگه

چرا ? 

چرا لعنتی ? 


خانوم پاف
۲۲ دی ۹۴ ، ۰۲:۵۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

یه گلدون گذاشته بودن توی حیاط .

از سرما نفله شده بود .

اون شاخه هه که سالم مونده بود هنوز ،

کندم آوردم خونه قلمه زدم /

ریشه داد .


پاش به خاک نرسیده گل داد !

عاشق قدردانی شم .

درست زمانی که نیاز داشتم ،

امید تزریق شد توی وجودم ...



شنیدم  وقتی صاحبشو خیلی دوس داره ، زمستون  گل میده !! 

خانوم پاف
۲۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر

امروز روی پیشونیم اولین چین واضح رو دیدم 

منتظر اولین تار موی سفیدم 

اونوقت دیگه ماه کامل میشه !

خانوم پاف
۲۰ دی ۹۴ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر

باد می آید .

باران می آید .

تگرگ می آید .

شاید برف بیاید ...

آنوقت صبح زود ، 

روی برفهای پیاده رو ،

رد پایی تا جلوی خانه ی من می آید ،

که فقط من میبینمش .

آخر ، هیچ کس 

چشم دیدن رویاهای مرا ندارد ... 


خانوم پاف
۲۰ دی ۹۴ ، ۰۳:۳۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

خانوم پاف عزیز 

به کسی که قبلا از او قطع امید کرده اید ، 

دوباره دل خوش نکنید . 

یادتان باشد ، 

آدم ها به سختی تغییر می کنند ، 

آن هم تغییری که ثبات داشته باشد ....


با احترام

شین میم 


خانوم پاف
۱۷ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۳ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲ نظر

یه وقتایی 

به یه نوعی 

توسط کسی 

یه حق و حقوقی از ما  نادیده گرفته میشه ، 

ضایع میشه. 

وقتی حقی ازمون ضایع میشه ، 

حداقل کاری که میتونیم بکنیم اعتراضه . 

اگه اعتراض نکردیم ، 

خودمون هم حق خودمونو ضایع کردیم. 

چه بسا بدتر از نوع اول. 

خانوم پاف
۱۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۳۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر
و براستی 
تو چه میدانی که دلتنگی چیست ... 
















پ ن 
سرقت کردم از فرخنده جان با اندکی دخل و تصرف 
خانوم پاف
۱۴ دی ۹۴ ، ۰۲:۲۰ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

من یه روزایی دوست داشتم متن بخونم ،

مث هایده ی رادیوروغن حبه انگور . 

من یه روزایی خیلی چیزا دوست داشتم . 

من این روزا هم خیلی چیزا ..... 


از ۳۰ که بگذری 

هنوز دلت یه چیزایی میخواد .


به ۴۰ که نزدیک بشی 

خواستنت عمیق تر میشه ،

اما ... 

رویایی تر هم  میشه .

مثل وقتی که دستتو داراز میکنی خورشیدو بگیری .

میدونی نمیتونی 

اما میخوای .

و همین خواستن ،

زنده نگهت میداره ،

زنده .....


خانوم پاف
۱۲ دی ۹۴ ، ۱۸:۴۷ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۴ نظر