مدارا
يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۸ ق.ظ
تمام روزهای گذشته ،
لابلای لحظه های در هم پیچیده ی خسته کننده ی نفس گیر ،
با خودم تکرار میکردم ؛ عادت میکنی.
چه فرقی میکند کجا باشی وقتی سهم تو همه جا دوریست.
چه فرقی میکند ?
اینجا یا جای دیگر ،فقط یک اسم متفاوت خواهد بود.
آسمان همان آسمان و زمین هم همان.
عادت میکنی به نبودن در شب هایی که میگذرند و عبور از روزها ، یکی بعد از دیگری.
زمان زیادی نگذشته اما به اندازه کشداری یک تابستان داغ مرا در خود تبخیر کرده و می خواهد پوستم را از درون پاره کند .
من عادت نکردم ،
و این که میبینی روی صورتم نشسته ،
لبخند نه ، که مدارا با دوست داشتنی ست که هرگز تمام نمی شود.
۹۵/۰۵/۱۷