خانوم پاف

حمد شفا با طعم خاکشیر

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ق.ظ


آن وقت ها که بچه بودم عصر هایی که خانه ی بی بی بودیم ، وسط بازی نفس نفس زنان می دویدم توی مطبخ ! 

بی بی بدون استثناء هر دفعه مشغول کاری بود . اصلا یادم نمی آید یک بار بی بی را بیکار دیده باشم . 

آنوقت ها که هنوز پاف نبودم ! یک شین کوچولوی گرد و قلمبه که فرق وسط باز می کرد و لپ هایش همیشه ی خدا سرخ بود . 

بی بی می پرسید ؛ چده ننه ? 

می‌گفتم ؛ دلم درد میکنه مامان عسل ( بی بی ام را در کودکی اینطور صدا می کردم ) .

انگشتان بلند حنا بسته اش را روی موهایم می کشید و برایم یک لیوان خاکشیر درست میکرد ، خنک و شیرین ،

یک حمد شفا هم میخواند و فوت میکرد به سرو صورتم و میگفت ؛ خوب شدی ، بخور و برو پی بازیت . 

بی بی خوب میدانست دل دردی در کار نیست ، دلم فقط می خواست او حواسش به من باشد ، من هم میدانستم که بی بی هیچوقت به رویم نمی آورد . میدانستم که او هم دوست دارد این بازی را .


این داستان هرعصر تابستان تکرار میشد و من هر بار با معجزه ی مهربانی بی بی ، خوب تر از قبل می شدم و می رفتم پی بازی ام . 


بی بی الان خودش درد دارد ... 

من دورم از او ، حتی نمیتوانم یک لیوان آب بدهم دستش . 

اما 

دلم میخواست پیش او بودم و می‌گفتم بی بی ، دلم درد میکند ، از آن دل دردها نه . آنها خوب بود . طعم شیرین خاکشیر هایت را میداد . 

این دل الان درد دارد و هیچ چیز آرامش نمیکند . 

این دل از بس تنگ شده ، تنها مانده ، غصه خورده ، آه کشیده ، بسته شده ، کنده شده ، بسته شده ..... درد دارد . 

بیا ، بیا انگشت های حنا بسته ات را بگذار روی سینه ام ، حمد شفا بخوان برایم ، شاید این دل ، دل شود و من بروم پی بازی ام ....


۹۴/۰۴/۲۵ موافقین ۵ مخالفین ۰
خانوم پاف

نظرات  (۷)

۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۲:۰۵ فرشاد اشتری
زیبا و دلنشین بود...
پاسخ:
ممنونم
عزیزم...
پاسخ:
دلم گرفته بود سنجاقک من ...
۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۳:۱۳ کرگدن آبی
امان از وقتی که دل خیلی خیلی خیلی تنگ می‌شود...
پاسخ:
و امان از وقتی که 
 کسی که حال دل آدم را بفهمد 
یا نباشد 
یا خیلی دور باشد ...
۲۵ تیر ۹۴ ، ۱۴:۱۸ آرامیس بانوی هزار فصل
آخی،باید خیلی دوست داشتنی باشن.من تا به حال تجربه ی داشتن پدربزرگ و مادربزرگو نداشتم.چه حس خوبی،با خودشون یه دنیا آرامش به همراه میارن.خدا واست حفظشون کنه و سایه شون بالاسرت باشه .امیدوارم همیشه زنده و سلامت باشن هرچند ازت دور باشن.

گاهی وقتا اینقدر غم و درد تو دلت داری که جز دستای گرم مادربزرگ یا عزیزت هیچ مرهمی واسش نیست :( ایشاله هیچوقت درد و غم به سراغشون نیاد و دل تو هم به آرامش برسه و دوباره دلت دل بشه و بری دنبال بازیت 

پاسخ:
ممنون نازنین 
مامان عسل چه اسم قشنگی :)
دلت آروم عزیزم :*
پاسخ:
خوش اومدی 
دلت شاد عزیزم
کاش ممکن بود... 
:(
یاد اون خونه های قدیمی بخیر...
پاسخ:
اون خونه الان دیگه نیست ....
خاطره ش اما هنوز زنده ست .
کسی که حال دلت را بفهمد
یا نیست
یا
خیلی دور است .
پاسخ:
همینطوره 
انگار قانون نانوشته ست 
اما
من به این قانون اعتراض دارم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">